جدول جو
جدول جو

معنی گرگ دو - جستجوی لغت در جدول جو

گرگ دو
(گُ دَ / دُو)
کنایه از دویدن آهسته و بسرعت رفتن و پویه کردن و قطره زدن باشد و به عربی هروله گویند. (برهان). گرگ پوی. گرگ تاز:
کهنه گرگاویی برابر داشت
کرد در پای و گرگ دو برداشت.
جامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرگ دو
مانند گرگ دویدن هروله: کهنه گر گاویی برابر داشت کرد در پای و گرگ دو برداشت. (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم دل
تصویر گرم دل
دلگرم، مطمئن، قوی دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ نو
تصویر برگ نو
درختچه ای از تیرۀ زیتونیان، با برگ های درشت و بیضی شکل که همیشه سبز و گل هایش سفید و معطر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگ پو
تصویر گرگ پو
پوینده و دونده مانند گرگ، گرگ تاز، گرگ دو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم رو
تصویر گرم رو
تندرو، روندۀ به شتاب، در تصوف سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد، برای مثال چنان گرم رو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱ - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگ پا
تصویر گرگ پا
گیاهی با شاخه های کوتاه و برگ های ریز به هم فشرده، پای گرگ، پنجه گرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ بو
تصویر برگ بو
غار، درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، دهم، دهمست، دهمشت
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گِ)
دهی است کوچک از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 400 هزارگزی شمال خاوری زرند و چهار هزارگزی جنوب راه مالرو راور به زرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ سَ)
سگی که از نسل گرگ باشد. سگی که گرگ مانند باشد:
زان گرگ سگان اژدهاروی
نازرده بر او یکی سر موی.
نظامی.
زان گرگ سگان استخوان خوار
کس را نه به استخوان او کار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی از دهستان تنکابن است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 143). ناحیتی است خرد به دیلمان از دیلم خاصه. (حدوداالعالم)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری بخش و 9 هزارگزی شوسۀ میانه و تبریز. هوای آن معتدل، دارای 906 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
دهی است از دهستان نودان بخش کوه همره نودان شهرستان کازرون واقع در 9000گزی شمال خاور نودان و در دامنه. دارای 181 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در7000گزی خاور روانسر و 2000گزی شمال قلاین. هوای آن سرد دارای 226 تن سکنه است. آب آنجا از روانسر تأمین میشود. محصول آن غلات لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. تابستان از روانسر ممکن است اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ نَ / نُو)
درختچه ایست که بزمستان خزان نکند و برگهای شکننده دارد. این درختچه در سواحل آستارا و جنگلهای ارسباران دیده میشود. (یادداشت دهخدا). درختچه ایست از تیره زیتونیان که برگهایش بیضوی و نسبهً طویل و دایمی است. گلهایش سفید و معطرند و در انتهای ساقه قرار دارند. درحدود 20 نوع از این گیاه شناخته شده که تعدادی از آنها در جنگلهای شمالی ایران و نواحی آستارا وجود دارند. این گیاه بعنوان درخت زینتی نیز کاشته میشود. مندارچه. نوار ابیض. یاسم. فغو. (فرهنگ فارسی معین) ، قی کردن. بالا آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفراغ کردن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان هزار جریب، بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 40000گزی شمال خاوری کیاسر. هوای آن معتدل و دارای 100 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات، عسل، لبنیات، ارزن و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
گرگ دو. دونده چون گرگ:
شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
منوچهری.
گورساق و شیرزهره یوزتاز و غرم تک
پیل گام و گرگ سینه رنگ تازو گرگ پوی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 111)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نوعی از گیاه است. پنجۀ گرگ. (گیاه شناسی گل گلاب ص 172) :
خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش
بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 21000گزی شمال اسدآباد و 3000گزی شمال خاور پیرملو. هوای آن سردو دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و انگور است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ دُ)
عمودالصبح. ذنب السرحان. دم گرگی. صبح کاذب
لغت نامه دهخدا
(گُ)
از جملۀ کوهستانها و ییلاقات شاه کوه و ساور مازندران میباشد. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 169)
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ)
گیاهی از تیره غارها جزو تیره های نزدیک به آلاله ها که بصورت درختچه می باشد، و آن گیاهی است دوپایه، برگهایش منفرد، کامل و کناره هایش کمی موج دار است. طول برگهایش تا 14 سانتیمتر و عرض تا 4/5 سانتیمتر میرسد. (فرهنگ فارسی معین). آنرا آس بری نیز گویند. قدما آنرا نشانۀ قهرمانی و لیاقت می دانستند. برگهای آن برای معطر ساختن غذا، آشها، و ترشیها بکار میرود. ستۀ آن بسیار کوچک و کروی است، و حب الغار نامیده میشود. (از دایره المعارف فارسی). بساک یونانیون از شاخ این درخت بود. (یادداشت دهخدا). رند. غار. شجرالغار. دهم. دهمست. عمار. ذاقی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران دو
تصویر گران دو
آنکه آهسته دود کسی که کند دود: اسب گران دو
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چهره اش گرد است: مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گردروی اندو پهن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از گروه گرگ پایان از دسته نهانزادان آوندی که برروی ساقه آن برگهای کوچک بهم فشرده بسیار روییده میشود و از این جهت ظاهرا بخزه ها شبیه میگردند. تقسیمات ساقه و ریشه آن همیشه دوتایی است. زایش این گیاه بوسیله هاگ است. هاگدانهای آن در بغل برگها قرار دارد و محتوی هاگ زرد رنگ فراوانند که بصورت غباری بسیار نرم و مورد استفاده دارو سازان میباشد و آنرا گرد لیکوپود نامند کبریت نباتی مسکیه پای گرگ پنجه گرگ پنجه گرگی: خجسته را بجز از خرد پاندارد گوش بنفشه را بجز از گرگ پاندارد پاس. (منوچهری) یا گرگ پایان. (جمع گرگ پا) گروهی از گیاهان نهانزاد آوندی که دارای برگهای کوچک ساده و متعددند و بدو راسته ایزسپره و هترسپره تقسیم میشوند. نمونه راسته اول گیاه پنجه گرگ است و نمونه راسته دوم سلاژینلا میباشد پنجه گرگیان پای گرگیان
فرهنگ لغت هوشیار
کشنده گرگ، یکی از گونه های اقونیطون است که بنام قاتل الذئب نیز نامیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
قوی دل پشت گرم: چون که نعمان بدین طلبکاری گرم دل شد زنار سمناری... (هفت پیکر)، عاشق دلسوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تندرو گرم ران، تعجیل کننده شتابنده: نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست ک یادم آمد: زپی آنکه رسول چمن است. (مجیر بیلقانی)، تعجیل کننده شتابنده، عاشق بی صبر، سالک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره غارها جزو تیره های نزدیک به آلاله ها که بصورت درختچه میباشد و آن گیاهی است دو پایه. برگهایش منفرد کامل و کناره هایش کمی موج دار است. طول برگهایش تا 14 سانتیمتر و عرض تا 5، 4 سانتیمتر میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره زیتونیان که برگ هایش بیضوی و نسبه طویل و دایمی است. گلهایش سفید و معطرند و در انتهای ساقه قرار دارند. در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده که تعدادی از آنها در جنگلهای شمالی ایران و نواحی آستارا وجود دارند. این گیاه بعنوان درخت زینتی نیز کاشته میشود مندارچه. نوار ابیض باسم فغو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگ دم
تصویر گرگ دم
صبح کاذب عمودالصبح دم گرگی
فرهنگ لغت هوشیار
سگی که مادرش گرگ باشد، سگی که گرگ مانند باشد: زان گرگ سگان اژدها روی نازرده بر او یکی سرموی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم خو
تصویر گرم خو
((گَ))
تندخو
فرهنگ فارسی معین
گیاهی از تیره غارها جزو تیره های نزدیک به آلاله ها که به صورت درختچه می باشد
فرهنگ فارسی معین
گرماگرم، فوری
فرهنگ گویش مازندرانی